http://8pic.ir/images/o7bj67ck521hm69r5w8q.jpg

سلام

از بس اینجا سوت و کور بود و کسی تحویلم نگرفت و جواب کامنتامو نداد

منم از اینجا رفتم وب قبلیم هر کسی میخواد باهام باشه

و لینکم کنه خبر بده لینکش کنم آدرس وب فعالم از این به بعد اینه:

http://www.ghooyetanha.mihanblog.com

راستی بنا به تقاضای بعضی دوستان عکسمو گذاشتم فعلا"

ولی بعدا" برش میدارم

عکس یهویی هستا .

بدون رسیدگی و کیفیت.

بد بود ببخشید.شما خوش تیپا عفو بنمویید.

کامنت آب بعدی لطفا".

 


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 28 بهمن 1398برچسب:, | 9:18 | نویسنده : مهرزاد |

جدايي مانندقطع عضو است...


زنده ميمانى


ولي كمتر از پيش هستى...


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 14 اسفند 1394برچسب:, | 22:54 | نویسنده : مهرزاد |

دستانت که مال من بود..


حالا اما..


وقتی از کنارت عبور میکنم خودم را به دیوانگی میزنم..


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 30 بهمن 1394برچسب:, | 19:16 | نویسنده : مهرزاد |

دلتنگم ...

برای او نه

برای منه قبل ازاو

چقدر قشنگ بودم.

 


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 8 بهمن 1394برچسب:, | 22:32 | نویسنده : مهرزاد |

ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ
ﻋﻀﻮﯼ ﺍﺯ ﺑﺪﻥ ﺍﺳﺖ.
ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﻓﻮﺭﺍ
ﺑﻪ ﻓﮑﺮ "ﻗﻠﺐ" ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻨﺪ
ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ ﮐﻪ " ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ" ﺩﻧﺪﺍﻥ ﺁﺩﻡ ﺍﺳﺖ ،
ﺩﻧﺪﺍﻥ ﺟﻠﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺮﻕ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ.
ﺣﺎﻻ ﺗﺼﻮﺭ ﮐﻨﯿﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ " ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ " ﺁﺩﻡ ﺩﺭﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ !
ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﻗﺮﺍﺭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﺩﻡ می گیرﺩ !
ﻏﺬﺍ ﺍﺯﮔﻠﻮﯾﺖ ﭘﺎﯾﯿﻦ نمی رﻭﺩ،
ﺷﺒﻬﺎ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽﻧﺸﯿﻨﯽ
ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ می کنی ﺗﺎ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ
ﺭﺍﻫﯽ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﺟﺰ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﻧﺪﺍﻥ " ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ" ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﮑﺸﯽ ﻭ ﺑﯿﺎﻧﺪﺍﺯﯼ ﺩﻭﺭ !
ﺣﺎﻻ
ﺩﻧﺪﺍﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺭﺍ ﮐﻪ ﮐﺸﯿﺪﻩ باﺷﯽ، ﺣﺎﻟﺖ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ،
ﺭﺍﺣﺖ ﻣﯽﺧﻮﺍﺑﯽ،
ﺭﺍﺣﺖ ﻏﺬﺍ می خوری
ﻭ ﺷﺒﻬﺎ ﺩﯾﮕﺮ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﺕ ﻧﻤﯽﮔﯿﺮﺩ ﻭﻟﯽ...
.
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺟﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺍﺵ ﻫﺴﺖ ،
ﺣﺘﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﺗﻪﺩﻝ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯼ...


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 3 بهمن 1394برچسب:, | 22:21 | نویسنده : مهرزاد |

براى فراموش کردنت هرشب آرزوى آلزایمر مى کنم...

 خوش به حال تو...

 که وقتى “او” آمد، بدون هیچ دردسرى

 فراموشم کردى...

 


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 27 دی 1394برچسب:, | 22:11 | نویسنده : مهرزاد |

آسانسوری شده ام تنها در برجی متروک

که سال هاست بهانه ای برای اوج گرفتن نداشته است

به خانه ام بیا خسته ام از این همه ایستادگی...

 

گاهی اوقات ، حسرت تکرار یک لحظه

دیوانه کننده ترین حس دنیاست

 


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 25 دی 1394برچسب:, | 19:19 | نویسنده : مهرزاد |

به عشق شک کردم ,
از زمانی که
عاشقانه عشق ورزیدم و ظالمانه ظلم دیدم ...
به عشق شک کردم ,
وقتی که
به وسعت صداقتم دروغ شنیدم ...
به عشق شک کردم ,
وقتی که
خاکی شدم اما انها که خاک پایم بودند , برایم مغرور شدند
عشق ممنوع
تا زمانی که
هوس را عشق میگویند ...


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 22 دی 1394برچسب:, | 23:21 | نویسنده : مهرزاد |

 

به هر چه نمیخواستم رسیدم

جز تو که میخواستمت .


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 15 دی 1394برچسب:, | 17:48 | نویسنده : مهرزاد |

ته  ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ
ﺁﻥ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﺁﺧﺮ ڪنـار ﺷﯿﺸـﻪ
ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺟﺎﯼ ﺩﻧﯿﺎﺳـﺖ
ﺑﺮﺍﯼ آنڪه ﻣﭽﺎﻟـﻪ ﺷﻮﯼ ﺩﺭ ﺧﻮﺩﺕ
ﺳﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﭽﺴﺒﺎﻧـﯽ ﺑـﻪ ﺷﯿﺸـﻪ ﻭ
ﺯﻝ ﺑﺰﻧﯽ ﺑﻪ یڪ ﺟـﺎﯼ ﺩﻭﺭ
ﻭ فڪر ڪنی ﺑﻪ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾـﯽ ڪه ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ
ﻭ فڪر ڪنی ﺑﻪخـﺎﻃﺮﺍﺗﯽ ڪه ﺁﺯﺍﺭﺕ ﻣﯿﺪﻫﺪ
ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﭼﺸﻤﻬﺎﯾﺖ ﺧﯿﺲ ﺷﻮﺩ
 ﺍﺯﺣﻀﻮﺭ ﭘُﺮ ﺭﻧﮓ یڪ ﺧﯿﺎﻝ
ﻭ ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺮﻭﺩ ﻣﻘﺼﺪﺕ ڪجاسـت
ﻭ ﺩﻟﺖ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ڪه ﺩﻧﯿﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯه ی ﻫﻤﯿـﻦ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ
ڪوچڪ شود ... ﻭ ﺩﻧﺞ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ
ﻭ ﺁﻩ بڪی ﺍﺯ ﯾﺎﺩﺁﻭﺭﯼ ﺣﻤﺎﻗﺖ ﻫﺎﯼ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺍﺕ
ﺷﯿﺸﻪ ﺑﺨﺎﺭ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﻭ
ﺗﻮ ﺑﺎ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺑﻨﻮﯾﺴﯽ " ﺁﯾﻨﺪﻩ "
ﻭ ﺩﻟﺖ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﺍﺯ ﺗﺼﻮﺭﺵ
ﭼﺸﻤﻬﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﺒﻨﺪﯼ
ﻭ ﺗﺎ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺍﯾﺴﺘﮕﺎﻩ ﺩﺭﺧﻮﺩﺕ ﮔﺮﯾﻪ ڪنی


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 5 دی 1394برچسب:, | 22:13 | نویسنده : مهرزاد |

چند موی بلند

روی بالشم جا مانده است،

درست مثلِ

چند ترکش

در بدنِ

یک

سرباز

عکس و متن های عاشقانه و زیبای جدید


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 13 آذر 1394برچسب:, | 19:35 | نویسنده : مهرزاد |

بی احساس ترین فرد روی زمین میشوم وقتی...

تفریحت میشود بازی گرفتن قلب بی گناه من...

ماچ میکنم و میگذارم کنار دوستت هایم را...

تا ناتمام بماند پازل عشقی که سنگ بنایش دروغ بود

 


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 29 آبان 1394برچسب:, | 13:47 | نویسنده : مهرزاد |

ما مثل دفترهای قدیمی کاهی بودیم، دو به دو به هم چسبیده...

هر کداممان را که می کندند، آن یکی هم بیرون میزد از زندگی...

حالا سیمی مان کردند که با رفتن دیگری کک مان هم نگزد!

 


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 8 آبان 1394برچسب:, | 13:58 | نویسنده : مهرزاد |

×در من گرگی هست خسته از نبرد های پی در پی برای زندگی‌×

×در گوشه غاری نشسته و زخم هایش را میلیسد ×

×وای از روز انتقام همه را غار نشین خواهم کرد ×

Image result for ‫گرگ غار نشین‬‎


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 19 مهر 1394برچسب:, | 22:31 | نویسنده : مهرزاد |

مــــــرا کــه هیــچ مقصـــدی بــه نامـــــم ..


و هیــــچ چشمــــی در انتظــــارم  نیسـت را ! ببخشیـد !


کــه بـا بـودنـــم  تـــــرافیـک کــــــرده ام !!

 

متن های جدید زیبای شکست عشقی


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 7 مهر 1394برچسب:, | 19:46 | نویسنده : مهرزاد |


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 22 شهريور 1394برچسب:, | 22:1 | نویسنده : مهرزاد |

 

 

حــافظا...

 

میدانم هزار نفـر را پیچانــده ای !!


امــا اینبار حواست اینجــا باشد !

 

نیــت می کنم به نام او ...

 

به نام فراموش کـــردنش...

 

به نام راهی برای فراموش کردنش..!

 

 

پینوشت 1:

ﮔﺎﻫـﮯﺣﺘـﮯ ﺟﺮﺍﺕ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﻡ ﺭﺍﻧـﮕﺎﻩ ﮐـﻨـــﻢ

ﮐﻪ ﺑـﺒـﯿـﻨـﻢ ﺟـﺎﻡ ﺧﺎﻟﯿـﻪ ، ﯾﺎ ﻧـﻪ !؟...



پینوشت 2:

رفت ...

بی آنکه مرا به خدا بسپارد...

نمیدانم...

خدا را از یاد برده بود یا مرا؟


پینوشت 3: چه زود فراموش میشوم

انگار سالهاست که من مرده ام

اما هنوز ذهن زخمی ام

یاد تو را نشانه می رود.

 

 

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 7 شهريور 1394برچسب:, | 20:59 | نویسنده : مهرزاد |

طبقه سوم

بد نیست.

طبقه هفتم

تمام شهر پیداست اما کافی نیست.

طبقه دهم

نه مرا راضی نمی کند.

باید جایی بلند تر باشد.

جایی که وقتی پریدم مغزم بپاشد.

جوری که تمام خاطراتم وسط خیابان بریزد.

مثلا" بام خانه تو

همان جایی که لباسهای پسرت

پرچم عشقباریهای تو و همسرت شده.

از این بالا مرگ عاشقانه تر است.

'z

 


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 9 مرداد 1394برچسب:, | 12:54 | نویسنده : مهرزاد |

دلم از دنیای پست و سنگی آدمها گرفته

چمدانم را می بندم آهنگ سفر کرده ام.

 نمی دانم به کجا باید رفت  ولی میدانم تصمیم سفر دارم.

 پا به داخل کوچه می گذارم از بی احساسی مردم  سردم می شود....

به هر کوچه که می رسم عشق را  سنگسار می کنند.

به عابری می گویم:هوای کثیفی است!

- دود را می گویی؟ سری تکان می دهم.

می گوید: دود اگزوز است.

می خندم ولی خوب می دانم دود اگزوز نیست.

 دودی است که از آتش دلهای سنگی بر خاسته

به راهم ادامه می دهم. مردی روی گاری دورنگی می فروشد .

سرش حسابی شلوغ است.

 کمی جلوتر عابری صداقت را زیر پایش له می کند.

چندشم می شود.....صورتم را بر می گردانم تا نبینم

اما مگر می شود؟! نزدیک مغازه ای می ایستم

 مردی سه بسته خیانت می خرد.

قدم هایم را تند می کنم و به سرعت دور می شوم.

اشکهایم سرازیر می شود.

 شاعری شعر غم می سراید.

شوریدگی ام رامی بیند:چه می خواهی؟

پاسخ می دهم: محبت!

پوزخندی می زند:نیست!سالهاست افسانه شده.

 از او جدا می شوم.کمی جلوتر پسری عاطفه را تنبیه می کند

پای سفرم می شکند

به راستی شما بگویید به کجا سفر کنم؟؟؟؟؟

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 28 تير 1394برچسب:, | 20:10 | نویسنده : مهرزاد |

کاش همیشه ماه پشت ابر بماند...

 

نمی خواهم بدانم ، شب مهتاب ، بی من چه می کنی

 


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 29 خرداد 1394برچسب:, | 17:42 | نویسنده : مهرزاد |